جدول جو
جدول جو

معنی فتاریده

فتاریده((فَ یا فِ دِ))
برکنده شده، ریخته شده، افشانده، دریده، شکافته، جدا شده، از هم پاشیده، پراکنده شده، فتالیده
تصویری از فتاریده
تصویر فتاریده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فتاریده

فتاریده

فتاریده
کنده برکنده، ریخته افشاننده، دریده شکافته، جدا شده، پریشان شده
فتاریده
فرهنگ لغت هوشیار

فتاریدن

فتاریدن
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فَتالیدن، فَتَلیدن
فتاریدن
فرهنگ فارسی عمید

فتالیده

فتالیده
کنده برکنده، ریخته افشاننده، دریده شکافته، جدا شده، پریشان شده
فتالیده
فرهنگ لغت هوشیار

فتاریدن

فتاریدن
از جای کندن، ریختن افشاندن، دریدن شکافتن، جدا کردن، پریشان کردن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار

فتالیده

فتالیده
برکنده شده، ریخته شده، افشانده، دریده، شکافته، جدا شده، از هم پاشیده، پراکنده شده، فتاریده
فتالیده
فرهنگ فارسی معین

فتاریدن

فتاریدن
از جا کندن، ریختن، افشاندن، دریدن، شکافتن، از هم گسستن، پریشان کردن، پراکنده کردن، فتالیدن، فتاریدن
فتاریدن
فرهنگ فارسی معین

فتارنده

فتارنده
شکافنده، درنده، جدا کننده، پاشنده، پراکنده کننده
فتارنده
فرهنگ فارسی معین