جدول جو
جدول جو

معنی فالق

فالق((لِ))
شکافنده، شکاف کوه، زمین پست میان دو پشته
تصویری از فالق
تصویر فالق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فالق

فالق

فالق
شِکافَنده، شکاف دهنده، فاتِق، کافَنده، شِکاوَنده، شِکوفَنده
فالق
فرهنگ فارسی عمید

فالق

فالق
شکاف، شکافنده، در غاله شکافنده، بیرون آورنده برگ دانه بشکافتن، شکاف کوه، زمین پست میان دو پشته
فرهنگ لغت هوشیار

فالق

فالق
موضعی است مر بنی کلاب را، و در آن آبکی است. (منتهی الارب). از منازل ابوبکر بن کلاب است در نجد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

فالق

فالق
شکاف کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، درخت خرمایی که در حال شکوفه کردن باشد. (از منتهی الارب) ، زمین پست میان دو پشته. (منتهی الارب).
- فالق الاصباح، شکافندۀ صبح، یعنی خدا. (از فرهنگ نظام) :
فالق الاصباح اسرافیل وار
جمله را در صورت آردآن دیار.
مولوی.
- فالق الحب، آفرینندۀآن یا برون آرندۀ برگش به شکافتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

تالق

تالق
درخشیدن، زینت دادن درخشیدن درخش زدن، بلند کردن سر، آمادن برای بدی، دامن بر چیدن برای دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار