جدول جو
جدول جو

معنی فاسق گرفتن

فاسق گرفتن((~. گِ رِ تَ))
رابطه نامشروع برقرار کردن زن شوهردار با مرد بیگانه
تصویری از فاسق گرفتن
تصویر فاسق گرفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فاسق گرفتن

فاسق گرفتن

فاسق گرفتن
یارو گرفتن انتخاب کردن زن شوهر دار مردی جز شوهر خویش را به هم صحبتی و عشق ورزی
فرهنگ لغت هوشیار

فاسق گرفتن

فاسق گرفتن
در تداول عامه، دم در و بیرون خانه و خانه همسایه: رفتن دختر به در و همسایه خطاست، باشندگان بر در خانه و همسایگان: در و همسایه از فریادهای دائم آنان به امان آمده بودند
لغت نامه دهخدا

کاسه گرفتن

کاسه گرفتن
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
کاسه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

کاست گرفتن

کاست گرفتن
خرد شدن ضعیف گشتن: (پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست) (ناصر خسرو)
کاست گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

واسر گرفتن

واسر گرفتن
از سر گرفتن از نو آغاز کردن: (بهری میگفتن که ایمان واسر گیر که کافر شدی)
واسر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

باسر گرفتن

باسر گرفتن
لهجه و صورتی است از مصدر مرکب از سرگرفتن بمعنی اعاده کردن و دوباره انجام دادن کاری: برخیز و نماز باسرگیر. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسرگرفت. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسر باید گرفتن. (همان کتاب). و رجوع به گرفتن شود
لغت نامه دهخدا

تاسه گرفتن

تاسه گرفتن
خستگی و کوفتگی (اعضای بدن و غیره) ، درماندن در رفتار از سستی، دچار اضطراب شدن:
چشم چون بستی ترا تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 80)
لغت نامه دهخدا

کاسه گرفتن

کاسه گرفتن
کاسه نواختن. کاسه زدن: و تمامت پادشاه زادگان و نوینان بر موافقت او جوک زدند، باتو کاسه گرفت وخانیت را در محل خود قرار داد. (جهانگشای جوینی).
ساقی بصوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم.
حافظ.
در این کاسه گفتن ایهام بشراب خوردن هم هست ولی کاسه گرفتن در اصل همان نواختن کاسه است. رجوع به کاسه وکاسه زدن و کاسه گاه و کاسه گر و کاسه نواز در ذیل کلمه آهنگ شود
لغت نامه دهخدا