فاژ فاژ فاژیدن، خمیازه، دهن دره، برای مِثال می کند چون ز بی دماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۵) فرهنگ فارسی عمید
فاژ فاژ خمیازه، دهن دره، آسا، (یادداشت بخط مؤلف) : خواب اگر عبهر کند پس از چه معنی غنچه را فاژ می آید، مگر خاصیت عبهر گرفت ؟ امیرخسرو دهلوی، بعضی گویند دهان باز کردن در خواب است، (برهان)، فاژه، پاسک، باسک، (یادداشت بخط مؤلف) لغت نامه دهخدا