جدول جو
جدول جو

معنی فارسی

فارسی
پارسی، ایرانی، زبان مردم ایران، امروز فارسی رایج زمان حال، باستان زبان دوره هخامنشیان، دری زبان سده های سوم تا ششم هجری و زبان رایج افغانستان، میانه زبان فارسی دوره اشکانی و ساسانی، نوعی برش چوب در نج
تصویری از فارسی
تصویر فارسی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فارسی

فارسی

فارسی
زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در ایران، افغانستان و تاجیکستان رایج است، از مردم استان فارس، هر یک از زردشتیان ساکن هند
فارسی
فرهنگ فارسی عمید

فارسی

فارسی
پارسی تازی گشته پارسی منسوب به فارس از مردم ایالت فارس پارسی، ایرانی، زردشتی (مخصوصا مقیم هند) پارسی، زبان مردم ایران، مورب پشت کمانی اهل فارس پارسی، زبان ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار

فارسی

فارسی
منسوب به فارس که فارسیان و ممالک آنها باشد، (منتهی الارب)، معرب پارسی، ایرانی، (حاشیۀ برهان چ معین: پارس)، فارس، عجم، رجوع به عجم وفارس شود، پارسی، زبان فارسی، که شامل سه زبان است: پارسی باستان، پارسی میانه (پهلوی و اشکانی)، و پارسی نو (فارسی بعد از اسلام)، و چون مطلقاً فارسی گویند مراد زبان اخیر است، (حاشیۀ برهان چ معین: پارس)، رجوع به فارسی باستان، فارسی جدید و فارسی میانه و زبان فارسی شود، ابن الندیم از عبداﷲ بن مقفع حکایت کند که لغات فارسی شش است: فهلویه (پهلوی)، دریه (دری)، فارسیه (زبان مردم فارس)، خوزیه (زبان مردم خوزستان)، و سریانیه، فهلویه منسوب است به فهله (پهله) نامی که بر مجموع شهرهای پنجگانه اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان دهند، دریه لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه بدان سخن کنند و غالب آن لغت مردم خراسان و مشرق ایران و اهل بلخ است، فارسیه لغت موبدان و علما و امثال آنان است و آن زبان اهل فارس باشد، خوزیه زبانی است که ملوک و اشراف در خلوت خانه ها و بازی جایها و عیش گاهها و با حواشی بدان تکلم کنند، سریانی زبان ویژۀ اهل دانش و نگارش است، (از الفهرست چ مصر ص 19)،
- تمر فارسی، نوعی از خرمای خوب است،
- خط فارسی، خطی که امروز در نوشتن بوسیلۀ ایرانیان بکار میرود و الفبای آن با الفبای بسیاری از کشورهای اسلامی و بخصوص ممالک عربی تقریباً یکی است، در تداول عام در برابر خط لاتین (اروپایی)، فارسی گفته میشود،
،
یکی از مردم فارس، (حاشیۀ برهان)، مقابل ترک و عرب، زردشتی، مخصوصاً زردشتی مقیم هند، (حاشیۀ برهان)، به دین
لغت نامه دهخدا

فارسی

فارسی
دهی است از دهستان آل حرم بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 105 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 5 هزارگزی راه فرعی کنگان به لنگه واقع است، جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 100 تن سکنه میباشد، آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات، خرما، تنباکو و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

فارسی

فارسی
نام قسمت اول از سه قسمت گُتی که تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب فارس است، رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 شود
لغت نامه دهخدا

فارسی

فارسی
در اصطلاح بنایان، مقسمی، (از یادداشت بخط مؤلف)، رجوع به مُقَسَّمی شود،
- فارسی بریدن، مقابل راسته بریدن، بریدن آهن و تیر است بطوری که مقطع عمود بر طول آن نباشد، مورب بریدن
لغت نامه دهخدا