جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فاخور

فاخور

فاخور
نوعی گیاه خوش بو، ریحان الشیوخ، برنجاسف،
بومادَران، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های ریز بریده و گل های سفید یا زرد چتری که مصرف دارویی دارد، قَیصوم، بَرتاشَک، بوماران، ژابیژ، عَلَف هِزاربَرگ
فاخور
فرهنگ فارسی عمید

فاخور

فاخور
خرنباش مرو خوش از گیاهان بوی مادران مرزنگوش درخور لایق متناسب
فاخور
فرهنگ لغت هوشیار

فاخور

فاخور
نوعی از ریحان که ریحان الشیوخ گویند، (ناظم الاطباء)، نوعی از گل است، (آنندراج)، برنجاسف، بوی مادران و مرزنگوش، نامهای دیگر آن است، لیث گوید: فاخور نوعی است از ریحان که او را مرو گویند، برگ او پهن باشد و از میانۀ سرها بیرون آید و سرها به هیأت دنب روباه بود و بر سر او گلهای سرخ باشد، گل او خوشبو بود، و اهل بصره او را گل شیوخ گویند، معتقَد اطباء آن است که موی را سپید کند، (از ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا

شاخور

شاخور
شاخ دار، دارای شاخ، پرشاخه
شاه کوره، کورۀ بزرگ، کورۀ آجرپزی
شاخور
فرهنگ فارسی عمید

فراخور

فراخور
دَرخُور، شایِستِه، سِزاوار، لایِق، سازوار، مَحقوق، اَندَرخُور، فَرزام، اَرزانی، مُناسِب، شایان، مُستَحَقّ، صالِح، شایِگان، خُورَند، باب، بابَت، خُورا
مناسب، اندازه، تناسب
فراخور
فرهنگ فارسی عمید