معنی غیم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با غیم
غیم
- غیم
- اَبر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غَمام، میغ، غَین، غَمامِه، سَحاب
فرهنگ فارسی عمید
دیم
- دیم
- رخسار، صورت، چهره زراعتی که از آب باران خورد باران پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار