جدول جو
جدول جو

معنی غیرت نمودن

غیرت نمودن((~. نِ دَ))
به رشک و حسد واداشتن
تصویری از غیرت نمودن
تصویر غیرت نمودن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غیرت نمودن

صورت نمودن

صورت نمودن
پنداشتن، سخن چینی کردن، وارون نمودن نقش بستن، تصویر کردن، گزارش خلاف واقع دادن تضریب کردن سخن چینی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

قدرت نمودن

قدرت نمودن
توی نمودن چمک نمودن زور نمودن قدرت نشان دادن، اعمال قدرت کردن
قدرت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیری نمودن

پیری نمودن
تشیّخ. (تاج المصادر بیهقی). پیری کردن
لغت نامه دهخدا

غریب نمودن

غریب نمودن
عجیب جلوه کردن. شگفت به نظر آمدن. غریب آمدن:
مینماید عکس می در رنگ روی مهوشت
همچو برگ ارغوان بر صفحۀ نسرین غریب.
حافظ.
رجوع به غریب آمدن شود
لغت نامه دهخدا

صورت نمودن

صورت نمودن
گزارش خلاف واقع دادن. تضریب. سخن چینی. به دروغ خبری دادن. حقیقتی را قلب کردن و نمودن: گریختن من نه از سر عصیان بود، اما ترسیدم که بدخویان ترا صورتی نمایند و در حق فرزند خویش بزه کار شوی. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 99)
لغت نامه دهخدا