معنی غنچه خاطر - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با غنچه خاطر
غنچه خاطر
غنچه خاطر
تنگدل و منقبض. (بهار عجم) (آنندراج). مغموم. حزین. دلتنگ. ملول. (ناظم الاطباء) : غیر اگر نشکفد از شعر تر من سنجر غنچه خاطر نشوم کآن گل باغ حسد است. سنجر کاشی (از بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بنه خاطر
بنه خاطر
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است. دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
غنچه وار
غنچه وار
بسان غنچه. مانند غنچه: نگیرد هیچکس در دامن محشر گریبانت اگر دامان خود را جمع سازی غنچه وار اینجا. صائب تبریزی
لغت نامه دهخدا
غنچه زار
غنچه زار
جایی که در آن غنچۀ بسیار روید: غنچه زاری شده از لخت جگر مژگانم تا چه آن نخل قد از آن گل رو آرد بار. درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.