جدول جو
جدول جو

معنی غلچ

غلچ((غَ))
آن چه در را بدان بندند از قفل و زنجیر و غیره
تصویری از غلچ
تصویر غلچ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غلچ

غلچ

غلچ
آنچه در بدان بندند از قفل و زنجیر و غیره. گرهی که سخت گشوده شود
غلچ
فرهنگ لغت هوشیار

غلچ

غلچ
گرهی را گویند در نهایت استحکام که آن را به آسانی بلکه به هیچ وجه نتوان گشودن، و بعضی گویند غلچ دو گره است که بر بالای هم زنند، با جیم ابجد نیز درست است. (برهان قاطع). گرهی که به آسانی نتوان گشود. (فرهنگ رشیدی) :
شاها توئی که دامن عمر ترا نجوم
با دامن ابد به بقاغلچ کرده اند.
شمس فخری (از فرهنگ رشیدی).
به فتح لام نیز آمده. (فرهنگ رشیدی) (برهان قاطع) :
ای آنکه عاشقی به غم اندر غمین شده
دامن بیا به دامن من درفگن غلچ.
معروفی (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به غلچ شود
لغت نامه دهخدا

غلچ

غلچ
آنچه در را به آن بندنداز قفل و زنجیر و غیره. (فرهنگ رشیدی) :
چنان ایمن شد از عدل تو آفاق
که برکندند از درها همه غلچ.
شمس فخری (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا

کلچ

کلچ
چین و شکن، پیچ و خم زلف، برای مِثال فری زآن زلف مشکینش چو زنجیر / فتاده صد هزاران کلچ بر کلچ (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵)
کلچ
فرهنگ فارسی عمید