جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غلبیر

غلبیر

غلبیر
آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند، جمع غرابیل. یا غربال آبگون. فلک. یا آب به غربال پیمودن، کاری بیهوده کردن، یا آب با (در) غربال بیختن، (پیمودن) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن، یا غربالش کن. در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید: کم است
فرهنگ لغت هوشیار

غلبیر

غلبیر
غربال. (فرهنگ جهانگیری). لغتی در غربال و غربیل، و امروز در اراک (سلطان آباد) همین تلفظ متداول است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به غربال شود:
گر خاک زمین جمله به غلبیر ببیزند
چه سودکه یک ذره نیابند اثر از من.
شیخ عطار (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

غربیر

غربیر
غربال:
ز آسیاب فلک آرد برف بیخته شود
سحاب گشته چو غربیر آسیابانی.
؟ (از فرهنگ شعوری).
و آن مبدل غربیل است
لغت نامه دهخدا

غلبیز

غلبیز
به معنی غربال است که از آن چیزها می بیزند، و مشهور به رای بی نقطه است. (برهان قاطع) (آنندراج). مصحف غلبیر لغتی در غربال و غربیل. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به غربال شود
لغت نامه دهخدا

غبیر

غبیر
آبی است در ناحیۀ ’دارهُ غَبیر’ از آن ِ قوم بنی الاضبط. (معجم البلدان) ، داره غُبیر. رجوع به داره غُبیر شود
لغت نامه دهخدا

غلبی

غلبی
چیره شدن. (منتهی الارب). غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی). غَلب. غَلَبَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غَلَبَه شود
لغت نامه دهخدا