جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غل خوردن

غل خوردن

غل خوردن
غلتیدن چیزی مدور. غلت خوردن. غلطان رفتن. غلطیدن. گلیدن. تدحرج: غل خوردن توپ، گردو، گلوله روی زمین
لغت نامه دهخدا

غم خوردن

غم خوردن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، برای مِثال هر آن کس که فرزند را غم نخورد / دگر کس غمش خورد و بدنام کرد (سعدی۱ - ۱۶۵)، غمی کز پِیَش شادمانی بَری / بِه از شادیی کز پسش غم خوری (سعدی - ۱۸۸)
غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید

غلت خوردن

غلت خوردن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
غلت خوردن
فرهنگ فارسی عمید

غلط خوردن

غلط خوردن
غلتیدن: پسرک تو خون خودش غلت میخورد. گمراه شدن اشتباه کردن
غلط خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

قل خوردن

قل خوردن
پارسی است غل خوردن غلت خوردن غلتیدن غلطیدن غلط خوردن: ... باد گیر آنرا (سماوررا) که قل خورده کنار پاشویه حوض رفته بود یافت و باو داد
فرهنگ لغت هوشیار

گل خوردن

گل خوردن
خوردن گل: چنانکه کسی را که گل خوردن خوش آید و چیز ترش و تلخ خوش آید چیز شیرین ناخوش آید
فرهنگ لغت هوشیار