جدول جو
جدول جو

معنی غفج کردن

غفج کردن((~. کَ دَ))
جدا کردن شاخه های راست و نازک و دسته کردن آن ها تا سپس در لیف پیچند و در خاک کنند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غفج کردن

غفج کردن

غفج کردن
جدا کردن شاخه های راست و نازک و دسته کردن آنها سپس در لیف پیچند و در خاک کنند
فرهنگ لغت هوشیار

درج کردن

درج کردن
گنجاندن جا دادن گنجانیدن و نوشتن مطلبی در کتاب رساله و مانند آن
درج کردن
فرهنگ لغت هوشیار

دفن کردن

دفن کردن
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

دفع کردن

دفع کردن
پس زدن، پس راندن، پس دادن ریستن، وازدن راندن پس زدن:) دشمن را دفع کرد، (دور کردن، مخالفت کردن منع کردن (دفع)، بیرون کردن (فضولات) :) هر چه خورده بود دفع کرد (، موجب دفع برطرف کننده:) ای باد از آن باده نسیمی بمن آور کان بوی شفا بخش بود دفع خمارم (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

رفع کردن

رفع کردن
بلند کردن بالا بردن، ترقی دادن، برطرف کردن زایل کردن
رفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار