معنی غریبی کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی غریبی کردن
- غریبی کردن
- سفر کردن، بیگانگی کردن، ترسیدن طفل از شخص ناشناس
تصویر غریبی کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با غریبی کردن
غریبی کردن
- غریبی کردن
- سفر کردن مسافر شدن، بیگانگی کردن عدم آشنایی نمودن، ترسیدن طفل از شخصی ناشناس وحشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غریبی کردن
- غریبی کردن
- مسافر شدن. سفر کردن. بیگانگی کردن. عدم آشنایی نمودن، وحشت کردن. (ناظم الاطباء). ترسیدن شیرخواره از دیدن کسی ناشناس
لغت نامه دهخدا
غربیل کردن
- غربیل کردن
- الک کردن غربال زدن بیختن، تفحص و جستجوی بسیار کردن کنجکاوی کردن
فرهنگ لغت هوشیار