جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غری

غری

غری
به قول صاحب تاریخ قم آبی بود در قم که از جویهای ’تیمره’ و ’انار’ در وادی می انداختند، و غری همریشه با ایغار است و ایغار در لغت به معنی جمع واضافت است. یعنی آب تیمره و ’انار’ اضافت می کنند و جمع می گردانند با آب رود خانه قم. (تاریخ قم ص 49)
لغت نامه دهخدا

غری

غری
زن مهتر قوم. (منتهی الارب). السیده فی قبیلتها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غری

غری
تصغیر غرا که به معنی سریشم وهر چیزی است که بدان بیالایند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

غری

غری
نام موضعی به کوفه که تن امیرالمؤمنین علی (ع) را در آنجابه خاک سپردند، یکی از نامهای شهر نجف. (ماضی النجف و حاضرها ج 1 ص 8). رجوع به دورۀ کتاب مذکور و رجوع به نجف شود، یکی از غریان را گویند. (از معجم البلدان). رجوع به غریان شود
لغت نامه دهخدا

غری

غری
فتق. فتاق. دبه خایگی. بادخایگی. بادگُندی. قیله. ادره. غر بودن. رجوع به غُر شود
لغت نامه دهخدا

غری

غری
نیکو و خوب صورت از مردم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازقطر المحیط) ، بنای نیکو. از آن است غَریّان دو بنا در کوفه یا دو صخره یا دو خرپشته. (منتهی الارب) (آنندراج) ، الغری الذی یطلی به، غری آن است که بدان بیالایند. (از معجم البلدان ذیل غریّان) ، رنگ سرخ. صبغ احمر کانه یغری. قال الشاعر: کانما جبینه غری. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا