جدول جو
جدول جو

معنی غرنوق

غرنوق((غُ یا غِ))
پرنده ای است از راسته پا بلندان، دارای بال های دراز و ساق های طویل که به فارسی آن را کلنگ خوانند. غرنیق، غرنیق، غرانق، جمع غرانیق، غرانق و غرانقه
تصویری از غرنوق
تصویر غرنوق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غرنوق

غرنوق

غرنوق
پرنده ای دریایی شبیه کرکی، با گردن دراز و پا های بلند
غرنوق
فرهنگ فارسی عمید

غرنوق

غرنوق
جوان زیبا، کاکل، کلنگ از پرندگان، گیاه تر پرنده ای است از راسته پابلندان دارای بالهای دراز و ساقه های طویل که به فارسی آن را کلنگ خوانند. غرنیق غرنیق غرانق، جمع غرانیق غرانق غرانقه
فرهنگ لغت هوشیار

زرنوق

زرنوق
جویبار رودک، چرخپایه دو دیوارچه از چوب یا سنگ که چرخ چاه بر آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار

ترنوق

ترنوق
گل تنک وقتی که آب نهر یا آب آبرو فرو شود در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنوق (ت َ / ت ُ) و تُرنوقا، گل در نهرها. (اقرب الموارد)، مسیل گاهی که آب آن فرونشیند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترنوقاء شود
لغت نامه دهخدا

زرنوق

زرنوق
نام شهری است. (منتهی الارب) (آنندراج). زرنوج. (منتهی الارب) (آنندراج). از بلاد مشهور ماوراءالنهر بود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 261 و 263، جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 و 77، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444، سبک شناسی بهارج 3 ص 60، 65، 66 و تاریخ مغول اقبال ص 27 و 28 شود
لغت نامه دهخدا

زرنوق

زرنوق
نهر کوچک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا