جدول جو
جدول جو

معنی غرا

غرا((غَ رّ))
سفید و روشن و درخشان از هر چیزی، فصیح، بلیغ
تصویری از غرا
تصویر غرا
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غرا

غرا

غرا
فصیح، بلیغ و شیوا مثلاً قصیدۀ غرا، ابیات غرا، روشن، درخشان
غرا
فرهنگ فارسی عمید

غرا

غرا
سریشم ماهی، گاو ساله گوساله، نوزاده، لاغر، چسب، چسپانیدن، شگفت داشتن، آزمند گردیدن مونث اغر سفید و روشن، درخشان، عبارت فصیح و استوار و منسجم. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث این کلمه رااستعمال کنند: امروز صاحب خاطران نامم نهند از ساحران هست آبرو شاعران زین شعر غرا ریخته (خاقانی. 393 فروزانفر معارف بها ولد 1338 ص 198)
فرهنگ لغت هوشیار

غرا

غرا
الَغرا، نام شهری است در اندلس. صاحب الحلل السندسیه آرد:از طلیطله تا قریۀ مغام مرحله ای است و الغرا شهر بزرگی است دارای بازار و محلات، و در نزدیک ’وادی آش’ واقع است. (الحلل السندسیه چ 1936م. جزء اول ص 54)
لغت نامه دهخدا

غرا

غرا
هر چیز که متصف به سفیدی و روشنی باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، آفتاب را نیز گویند به سبب روشنائی. (برهان قاطع). آفتاب. (دهار) (ناظم الاطباء). ظاهراً مأخوذ از عربی ’غراء’ (به فتح اول و تشدید دوم) است. رجوع به غراء شود
لغت نامه دهخدا

غرا

غرا
منسوب به شهر غرا و توابع آن. (انساب سمعانی). رجوع به غرا شود
لغت نامه دهخدا