معنی غذاخوری - فرهنگ فارسی معین
معنی غذاخوری
غذاخوری((~. خُ))
مکانی معمولاً سرپوشیده برای خوردن غذا (کافه، رستوران و موارد مشابه)
تصویر غذاخوری
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با غذاخوری
غذاخوری
غذاخوری
غذا خوردن. طعام خوردن. اغتذاء، متعلق به غذا. مخصوص طعام: قاشق غذاخوری. میز غذاخوری. خانه های غذاخوری. اتاق غذاخوری
لغت نامه دهخدا
غذا خوری
غذا خوری
ناهار خوری خوردنگاه عمل غذا خوردن طعام خوردن، یا اطاق (سالن) غذا خوری. اطاقی (سالنی) که در آن غذا صرف کنند. یا قاشق غذا خوری. قاشقی که بدان طعام خورند. یا میز غذا خوری. میزی که روی آن غذا چینند
فرهنگ لغت هوشیار
غذاخور
غذاخور
غذاخورنده. خورندۀ هر خوراکی جز شیر. در تداول عامه گویند: این بچه هنوز غذاخور نشده است، یعنی تنها باید به او شیر داد
لغت نامه دهخدا
غذا خور
غذا خور
خورش خور خورنده غذا، خورنده هر نوع خوراک جز شیر: این بچه هنوز غذا خور نشده است
فرهنگ لغت هوشیار
گیاخوری
گیاخوری
عمل گیاه خوردن گیاه خوری. گیاه خور. گیاه خوار، علف زار مرتع چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
هواخوری
هواخوری
استنشاق هوا، گردش تفرج (توام با استفاده از هوای آزاد) : گفتم: بیا بسوی شمیران روان شویم تامن دو اخوری کنم و تو هواخوری. (افرعا. جما)
فرهنگ لغت هوشیار
سلاخوری
سلاخوری
مرکب از سل (سر) + آخور + ی است که سرآخور باشد. و به معنی امیر آخور و میراخور و رئیس سرطویله باشد. (دزی ج 1 ص 670)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.