گول. کم فهم. (منتهی الارب). کندذهن. (آنندراج) (غیاث اللغات). جاهل. نادان. (اقرب الموارد). نازیرک. کودن. (فرهنگ نظام) (اقرب الموارد). غبی به معنی جاهل، گویند از شجرۀ غبیاء است. (اقرب الموارد). رجوع به غبیاء شود. چُلمن. په په. پخمه. ج، اغبیاء. (اقرب الموارد) : خویشتن را بر علی و بر نبی بسته است اندر زمانه هر غبی. مولوی. جز مگر محجوب کاو را علتی است از نبی اش تا غبی تمییز نیست. مولوی. میکشیدش تا به داود نبی که بیا ای ظالم گیج غبی. مولوی. آن یکی در عهد داود نبی نزد هر دانا و پیش هر غبی. مولوی
برنگ آب، کبود، ازرق، نیلی، نیلگون، نیلوفری منسوب به آب: آبی و خاکی و بادی و آتشی. یا بروج آبی یا زراعت آبی. زراعتی که بوسیله آبیاری از آن محصول بردارند مقابل دیم دیمی. یاساعت آبی. یا مثلثه آبی برجهای سرطان عقرب و حوت، گیاه یاجانورانی که درآب زیست کند مقابل خاکی بری: نباتات آبی، آنکه با چرخ وارابه آب بخانه ها رساند، یکی از سه رنگ اصلی (زرد قرمز آبی) که رنگهای دیگراز آنها ترکیب میشود، به سفرجل، قسمتی انگور که دانه هایظن مدور و پوستش سخت است و از غوره آن گله ترشی سازند. برادر مادر خال خالو. منسوب به آبه (آوه) از مردم آبه