جدول جو
جدول جو

معنی غبار برآمدن

غبار برآمدن((~. بَ مَ دَ))
کنایه از کساد شدن، از رونق افتادن
تصویری از غبار برآمدن
تصویر غبار برآمدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غبار برآمدن

غبار برآمدن

غبار برآمدن
مراد بی رونق شدن. (از فرهنگ سکندرنامه، آنندراج) ، گرد انگیخته شدن:
در راه غمش دواسبه راندم
یک ذره غبار برنیامد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

غبار برآوردن

غبار برآوردن
صاحب مجموعۀ مترادفات، غبار برآوردن از چیزی را مترادف خراب و ویران شدن و ویران کردن خانه و جز آن آورده است. رجوع به مجموعۀ مزبور ص 138 شود
لغت نامه دهخدا

کار برآمدن

کار برآمدن
انجام یافتن امر سامان گرفتن امور: (همی تا بر آید بتدبیر کار مدار ای دشمن به از کارزار) (بوستان)
کار برآمدن
فرهنگ لغت هوشیار

کار برآمدن

کار برآمدن
انجام یافتن کار. سر و سامان گرفتن امور. جریان یافتن کار به میل و رضای شخص:
کنون آن همی مر ترا بایدا
که بی تو مرا کار برنایدا.
دقیقی.
همی تا برآید به تدبیر کار
مدارای دشمن به از کارزار.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا