معنی عیناً - فرهنگ فارسی معین
معنی عیناً
- عیناً((عَ یا ع نَ نْ))
- مانند، بسیار شبیه
تصویر عیناً
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عیناً
عیناً
- عیناً
- درست ماننده. (فرهنگ فارسی معین). راست. درست. شخصاً. نفساً. بعینه. بنفسه. و رجوع به عینه و بعنیه و عین شود
لغت نامه دهخدا
عینان
- عینان
- تثنیۀ عین، در حال رفع. رجوع به عین شود، دو فرورفتگی در کنار زانو. (ناظم الاطباء). رجوع به عین شود
لغت نامه دهخدا
عینان
- عینان
- چشم کردن مرد را. و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن. (از منتهی الارب) ، روان گردیدن آب و اشک. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَین. رجوع به عین شود
لغت نامه دهخدا
عیناث
- عیناث
- قریه ای است از قراء جبل عامل. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
عیاناً
- عیاناً
- به عیان. بطور آشکار. آشکارا. به وضوح. بعین
لغت نامه دهخدا
علناً
- علناً
- بطور آشکارا و هویدا. (ناظم الاطباء). آشکار. آشکارا. علنی
لغت نامه دهخدا
دیناً
- دیناً
- نسیه. (یادداشت مؤلف). مقابل نقداً. پسادست. مقابل دستادست
لغت نامه دهخدا