جدول جو
جدول جو

معنی عنانی کردن

عنانی کردن((~. کَ دَ))
رام کردن، مطیع کردن
تصویری از عنانی کردن
تصویر عنانی کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با عنانی کردن

عنایت کردن

عنایت کردن
توجه کردن، یاری کردن، لطف کردن، کنایه از بخشیدن
عنایت کردن
فرهنگ فارسی عمید

علانیه کردن

علانیه کردن
آشکار کردن آشکار کردن ظاهر نمودن کاری را بر ملا کردن
علانیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

گرانی کردن

گرانی کردن
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
فرهنگ لغت هوشیار

منادی کردن

منادی کردن
ندا کردن آواز دادن: (و هفت روز منادی همی کنند که بعد از این هر که ستم کند یا توبره کاهی یا مرغی یا دسته ای تره به بیداد از کس بستاند یا متظلمی بدرگاه آید با آن کس همین کنند) (سیاست نامه. چا. اقبال 43)
منادی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

همعنانی کردن

همعنانی کردن
پهلو بپهلوی هم - سواره یا پیاده - حرکت کردن: سلام و صلواتی که از جهت انفاس رحمانی با نفحات ریاض قدس همعنانی کند، برابری کردن
فرهنگ لغت هوشیار