مقابل عنان کشیدن. راهی و روانه شدن. رفتن. عزیمت کردن. - عنان گشاده رفتن، بسرعت رفتن و زود سپری شدن: دریغا عمر که عنان گشاده رفت. (کلیله و دمنه). - عنان گشاده گشتن، مطلق و آزاد شدن. از قید رستن: برگهای دشت که پای بستۀ دام سرمای دی بودند ومانند بهمن در دست بهمن مانده بسعی باد صبا دل فراخ و عنان گشاده گشت. (تاریخ جهانگشای جوینی)
نعت مفعولی از عنان کشیدن که بمعنی به درنگ و تأنی رفتن و آهسته و نرم راندن است: عنان کشیده رو ای پادشاه کشورحسن که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست. حافظ
که دهان او گشاده باشد. با دهان باز. گشوده دهان، کنایه است از متعجب و متحیر: تیر گردون دهان گشاده بماند پیش تیغ زبانش چون سوفار. خاقانی. سوفاروش ز حیرت وحشی دهان گشاده شه چون زبان خنجر کرده به تیر لالش. خاقانی