جدول جو
جدول جو

معنی عنان گشادن

عنان گشادن((~. گُ دَ))
تاختن، حمله کردن
تصویری از عنان گشادن
تصویر عنان گشادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با عنان گشادن

عنان گشادن

عنان گشادن
مقابل عنان کشیدن. راهی و روانه شدن. رفتن. عزیمت کردن.
- عنان گشاده رفتن، بسرعت رفتن و زود سپری شدن: دریغا عمر که عنان گشاده رفت. (کلیله و دمنه).
- عنان گشاده گشتن، مطلق و آزاد شدن. از قید رستن: برگهای دشت که پای بستۀ دام سرمای دی بودند ومانند بهمن در دست بهمن مانده بسعی باد صبا دل فراخ و عنان گشاده گشت. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

کمان گشادن

کمان گشادن
به دست گرفتن کمان و کشیدن زه آن و تیر انداختن
کمان گشادن
فرهنگ فارسی عمید

زبان گشادن

زبان گشادن
زبان باز کردن، لب به سخن گشودن، آغاز گفتار کردن
زبان گشادن
فرهنگ فارسی عمید

عنان کشیدن

عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
عنان کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

عنان کشیدن

عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن یا عنان خود را کشیدن، کف نفس کردن
عنان کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

کمان گشادن

کمان گشادن
آماده کردن کمان برای تیر اندازی، آماده جنگ شدن
کمان گشادن
فرهنگ لغت هوشیار

زبان گشادن

زبان گشادن
لب به سخن باز کردن. سخن گفتن، آغاز گفتار کردن کودک. زبان باز کردن.
- زبان بر کسی گشادن، درباره او غیبگویی کردن. غیبت او را کردن:
جهاندار نپسندد این بد ز من
گشایند بر من زبان انجمن.
فردوسی.
رجوع به زبان شود
لغت نامه دهخدا