جدول جو
جدول جو

معنی عنان گردانیدن

عنان گردانیدن((~. گَ دَ))
برگشتن
تصویری از عنان گردانیدن
تصویر عنان گردانیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با عنان گردانیدن

عنان گردانیدن

عنان گردانیدن
باز گردانیدن زمام مرکب برای بازگردانیدن روی، برگشتن مراجعت کردن
عنان گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

عنان گردانیدن

عنان گردانیدن
بازگردانیدن زمام مرکب، برای بازگردانیدن وی. (فرهنگ فارسی معین). عنان گرداندن. تغییر دادن مسیر اسب به اشارۀ عنان:
چون بدانجا رسی که نتوانی
کز طبیعت عنان بگردانی.
نظامی.
به گلزار تو چون بوی گلم کو تاب خود داری
من از خود رفته باشم تا عنان رنگ گردانی.
بیدل (از آنندراج).
، برگشتن و مراجعت کردن. (فرهنگ فارسی معین) : از بیم بر خود بلرزید و در وقت عنان بگردانید. (سندبادنامه ص 141).
نصیب شعلۀجواله باد خرمن من
اگر بمحض رسیدن عنان نگردانم.
صائب
لغت نامه دهخدا

عنان گرداندن

عنان گرداندن
روی برتافتن. بازگشتن. بجانب دیگر روی آوردن:
این گفت و عنان از او بگرداند
یک اسبه شد و دواسبه میراند.
نظامی.
نفس را عقل تربیت میکرد
کز طبیعت عنان بگردانی.
سعدی.
گر تو از من عنان بگردانی
من بشمشیر رو نگردانم.
سعدی.
چرا بسرکشی از من عنان بگردانی
مکن که بیخودم اندر جهان بگردانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

روان گردانیدن

روان گردانیدن
روان کردن: اِظْعان،روان گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). اِماعه، روان گردانیدن. (منتهی الارب). و رجوع به روان کردن شود
لغت نامه دهخدا

عنان گراییدن

عنان گراییدن
عنان پیچاندن:
یکی برگرایید رستم عنان
به گردن برآورد رخشان سنان.
فردوسی.
مبارز را سر و تن پیش خسرو
چو بگعراید عنان خنگ یکران.
عنصری
لغت نامه دهخدا

نام گردانیدن

نام گردانیدن
تغییر نام دادن. اسم عوض کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا