بشتاب. بتعجیل. (فرهنگ فارسی معین). - عنان زنان رفتن، به شتاب و تعجیل رفتن. (ناظم الاطباء). تیز رفتن. (آنندراج). تعجیل و شتاب رفتن. (برهان قاطع). شتاب رفتن سوار. (از غیاث اللغات) : غازی مصطفی رکاب آنکه عنان زنان رود با قدم براق او فرق سپهر چنبری. خاقانی
جلو گرفتن. (آنندراج). لگام زدن. دهانه زدن، کنایه از به اطاعت درآوردن. رام و مطیع ساختن: نفس شمرده زدن سیل را عنان زدن است خوش آنکه راه به این چشمۀبقا دارد. صائب (از آنندراج). ، همعنان رفتن. برابری کردن: ...با براق چگونه عنان زند خر لنگ. رفیع الدین لنبانی