عناد عناد ستیزه کردن، کجروی، گمراهی، گردنکشی، لجاج، ستیزه، مرتکب خلاف و خیره سری شدنعناد ورزیدن: ستیزه کردن، لجبازی کردن، گردن کشی فرهنگ فارسی عمید
عناد عناد جدی جاهلی بوده است. و فرزندان او بطنی از سنبس، از قحطانیه باشند. مسکن آنان در برخی اعمال غربی مصر بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 2) لغت نامه دهخدا
عناد عناد بغض، جدال، حقد، خصومت، دشمنی، ستیزگی، ستیزه، ضدیت، عداوت، کین، کینه توزی، کینه، گردنکشی، لجاج، لجاجت، مخاصمه، مخالفت، نفاق، نقار فرهنگ واژه مترادف متضاد