معنی عطرآگین
عطرآگین
دارای بوی خوش
تصویر عطرآگین
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عطرآگین
عطرآگین
عطرآگین
آغشته به عطر، پرعطر، معطر
فرهنگ فارسی عمید
عطرآگین
عطرآگین
آمیخته به عطر
فرهنگ لغت هوشیار
عطرآگین
عطرآگین
آمیخته به عطر. عطرآمیخته
لغت نامه دهخدا
عطرآگین
عطرآگین
بویا، خوشبو، دماغ پرور، معطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مهرآگین
مهرآگین
همراه با محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
زهرآگین
زهرآگین
سمی
فرهنگ واژه فارسی سره
عطرآمیز
عطرآمیز
آمیخته به عطر، خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
عبیرآگین
عبیرآگین
آمیخته به عبیر، عبیرآمیز
فرهنگ فارسی عمید
زهرآگین
زهرآگین
زهرآلود، زهردار، آمیخته به زهر
فرهنگ فارسی عمید