جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عشوه خیز

عشوه خیز

عشوه خیز
عشوه خیزنده. فریب ده. پرفریب:
عیب جز این نیستمان که ما نه چو ایشان
بدکنش و عشوه خیز و زشت مقالیم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

چشمه خیز

چشمه خیز
جایی که استعداد جاری ساختن چشمه آب را دارد (زمین یا کوه)
چشمه خیز
فرهنگ لغت هوشیار

شعله خیز

شعله خیز
زبانه دار، تابان درخشان زانه دار، تابان درخشان
شعله خیز
فرهنگ لغت هوشیار

چشمه خیز

چشمه خیز
ویژگی زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید، ویژگی زمین یا دامنۀ کوهی که بتوان از آن چشمه ای جاری ساخت، پرآب
چشمه خیز
فرهنگ فارسی عمید

چشمه خیز

چشمه خیز
جائی که استعداد جاری ساختن چشمۀ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای:
هوا از لطافت در او مشک ریز
زمین از نداوت در او چشمه خیز.
نظامی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا

عشوه آمیز

عشوه آمیز
آمیخته به عشوه و فریب: همگان عشوه آمیز سخن میگفتند و کاری بزرگ افتاده سهل میکردند. (تاریخ بیهقی ص 495). بر آن سخنان عشوه آمیز و غرورانگیز ایشان دل نباید نهاد. (تاریخ بیهقی ص 599)
لغت نامه دهخدا

عشوه ساز

عشوه ساز
عشوه سازنده. دلربا و دلفریب. (ناظم الاطباء). آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه زن. (فرهنگ فارسی معین) :
هفت و نه این صنم عشوه ساز
عقل فریب آمد و برنانواز.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا

عشوه خری

عشوه خری
عمل و حالت عشوه خر. رجوع به عشوه خریدن شود:
یک زبان داری و صد عشوه گری
من و صدجان ز پی عشوه خری.
خاقانی.
- عشوه خری کردن، پذیرای عشوه شدن:
عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا