اظهار عشق ودوستی شدید کردن. عشقبازی کردن. عشق ورزیدن. (فرهنگ فارسی معین). تغازل با یکدیگر. مغازله: سعدی همه روزه عشق میباز تا در دو جهان شوی به یک رنگ. سعدی. کسی بعیب من از خویشتن نپردازد که هرکه مینگرم با تو عشق میبازد. سعدی. عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن. سعدی. نیست آسان عشق با خوبان نوخط باختن تختۀ مشق عتاب و ناز می باید شدن. صائب (از آنندراج)
مرادف چشم سفید شدن و چشم شکستن. (آنندراج). کنایه از کور شدن. از دست دادن نور چشم: نیست کاری بر کسی دل رامصفا ساختن باخت چشم آن کس که این آیینه را پرداز کرد. صائب (از آنندراج). رجوع به چشم سفید شدن و چشم شکستن شود
بی شرط و گرو قمار بازی کردن. (از برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامۀ منیری) ، هرچه اسباب بود بتمام درباختن. (شرفنامۀ منیری). کنایه از سامان و مایعرف خود را باختن. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : چشم من با رخ تو هر دو جهان خشک می بازد و تر می ماند. خاقانی (از آنندراج)