جدول جو
جدول جو

معنی عزا گرفتن

عزا گرفتن((عَ گِ رِ تَ))
برگزاری مراسم سوگواری، به شدت غمگین بودن، غصه دار بودن
تصویری از عزا گرفتن
تصویر عزا گرفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با عزا گرفتن

عزا گرفتن

عزا گرفتن
به سوک نشستن، خود خوری اقامه سوگواری به سبب مرگ کسی، اوقات تلخ بودن عصبانی بودن
فرهنگ لغت هوشیار

عزا گرفتن

عزا گرفتن
زاری و شیون کردن و به حالت ماتم زدگان درآمدن و برای سوک و مصیبت لباس سیاه در بر کردن. (ناظم الاطباء). مجلس ماتم گرفتن در مرگ عزیزی. (فرهنگ عوام). اقامۀ سوکواری بسبب مرگ کسی. (فرهنگ فارسی معین) :
گر ماه و آفتاب بمیرد عزا مگیر
گر تیر و زهره کشته شود نوحه خوان مخواه.
عرفی (از آنندراج).
سازد بخیل دشمن خود کائنات را
تا کس به مرگ او نتواند عزا گرفت.
میر یحیی شیرازی (از آنندراج).
نی همدمی که پرسد در محنتم خبر
نی دوستی که گیرددر مردنم عزا.
سنجر کاشی (از آنندراج).
- امثال:
نمرده عزا نگیرد، نظیر: پیش از مرگ واویلا. (امثال و حکم دهخدا).
، در تداول امروز فارسی زبانان، برای رفع مشکلی دستخوش حیرت شدن: عزا گرفته ام (یعنی متحیرم) که این همه قرض خود را از کجا بدهم. عزا گرفته ام که این مشکل خود را چگونه حل کنم. (از فرهنگ عوام). حالت ماتمزده بخود گرفتن از واقعۀ ناگواری یا وامی یا از دست دادن چیزی یا از بیم به دست نیاوردن چیزی
لغت نامه دهخدا

آزار گرفتن

آزار گرفتن
آزار گرفتن از کسی. از او رنجیده و دلتنگ شدن خشمگین شدن نسبت باو
آزار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

صدا گرفتن

صدا گرفتن
گلو گرفتن آوا گرفتن صدا از گلو بیرون نیامدن گرفتن آواز شخص
صدا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار