معنی عریس - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عریس
عریس
- عریس
- خوابگاه شیر. (منتهی الارب). مأوای شیر و اسد. (از اقرب الموارد). کنام شیر. عریسه. و رجوع به عریسه شود
لغت نامه دهخدا
عریس
- عریس
- عروس. (ناظم الاطباء). رجوع به عروس شود، واحد عُرس، به معنی ریسمانها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا