جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عجر

عجر

عجر
آهوک آک (عیب)، اندوه، آشکار کرده گردن تافتن، در گذشتن از بیم، دم برداشتن: اسپ، ستیهیدن مغند گی (مغنده غده غده) دژپیهگی، بیرون آمد گی برجستگی، اندازه
فرهنگ لغت هوشیار

عجر

عجر
بند ساق و ذراع استوار و درشت. (منتهی الارب). وظیف عجر، سخت و محکم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عجر

عجر
گردن تافتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، درگذشتن از بیم و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). به شتاب درگذشتن از بیم و مانند آن. (اقرب الموارد) ، دنب برداشتن اسب در دویدن و به شتاب رفتن، به شمشیر آهنگ کردن بر کسی، برجستن خر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازداشتن قاضی کسی را از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج). حجر کردن قاضی کسی را. (اقرب الموارد) ، ستیهیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ستیهیدن بر کسی در گرفتن مال وی، وبدین معنی جز مجهول استعمال نشود. (منتهی الارب) ، سر باز گردانیدن ستور به سوی دیگر بعد ازبرنشستن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا