معنی عادت برداشتن - فرهنگ فارسی معین
معنی عادت برداشتن
- عادت برداشتن((~. بَ تَ))
- ترک عادت کردن
تصویر عادت برداشتن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عادت برداشتن
عقده برداشتن
- عقده برداشتن
- غم یا عقده دل برداشتن، غم و غصه دل از بین بردن
فرهنگ لغت هوشیار
بافت برداشتن
- بافت برداشتن
- جداکردن قسمتی از بافت و نسج یک حیوان یا نبات جهت انجام دادن تحقیقات و آزمایشهای علمی و بافت برداری
لغت نامه دهخدا
حاجت برداشتن
- حاجت برداشتن
- عرض نیاز کردن. حاجت بردن. تمنا کردن: کیست که... بالئیمان حاجت بردارد و خوار نشود. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
عقده برداشتن
- عقده برداشتن
- غم یا عقدۀدل برداشتن. غم و غصۀ دل از بین بردن:
دوشم از خاک لب او به تبسم برداشت
یک به یک عقده ام از دل به تکلم برداشت.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عادت داشتن
- عادت داشتن
- خو گرفتن به چیزی: چنان دانم که بسیار خوردن عادت داری. (گلستان)
لغت نامه دهخدا