جدول جو
جدول جو

معنی طهارت کردن

طهارت کردن((~. کَ دَ))
پاک کردن، شستن اندامی که کثیف باشد
تصویری از طهارت کردن
تصویر طهارت کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با طهارت کردن

طهارت کردن

طهارت کردن
پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری
فرهنگ لغت هوشیار

طهارت کردن

طهارت کردن
پاک ساختن آدمی کالبد یا عضوی از اعضاء خویشتن را یا چیزهای دیگری را از پلیدیهای آشکارا و ظاهری: طَهور، طهارت کردن. (منتهی الارب) :
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

طهارت کردن

طهارت کردن
تطهیر کردن، طاهر کردن، طهارت گرفتن، وضو کردن، غسل کردن، پاک کردن، نجاست زدایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

اشارت کردن

اشارت کردن
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
فرهنگ لغت هوشیار

تجارت کردن

تجارت کردن
داد و ستد کردن بازرگانی کردن بازرگانی کردن داد و ستد کردن معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار

عبارت کردن

عبارت کردن
ویچاردن، گواژیدن (به کنایت سخن گفتن) تعبیر کردن، سخن گفتن به کنایت
فرهنگ لغت هوشیار