کنایه از پیمودن. میرمعزی راست: برین حدیث شها شهر تو دلیل بس است که از عمارت او ملک یافت رونق و آب بدولت تو منجم بر او کشیده رقم بهمت تو مهندس بر او نهاده طناب. (از آنندراج)
دور کردن. برکنار کردن. کنار گذاشتن، به آغوش نهادن. به بر گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سر اونه به کنار و شکمش نرم بخار. منوچهری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بنیان گذاشتن. پی افکندن: نور چشمم بنانهادۀ تست دل و جان هر دو بازدادۀ تست. نظامی. ملک کیخسرو چون بکوه اندس و ماهین رسید، دیه قردین بنا نهاد. (تاریخ قم ص 81). چنانکه صاحب فرخنده خوی مجدالدین که بیخ اجر نشاند و بنای خیر نهاد. سعدی.
نامیدن. اسم گذاشتن. (ناظم الاطباء). تسمیه. نام گذاشتن: که خضرا نهادند نامش ردان همان تازیان نامور بخردان. فردوسی. نام نهی اهل علم و حکمت را رافضی و قرمطی و معتزلی. ناصرخسرو. گر حور و آفتاب نهم نام تو رواست کاندر کنار حوری و اندر بر آفتاب. انوری. ، نام باقی گذاشتن. شهرت نیک یافتن. نام نیک و ذکر خیر از خودبجا گذاشتن