جدول جو
جدول جو

معنی طرح ریختن

طرح ریختن((~. تَ))
نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن
تصویری از طرح ریختن
تصویر طرح ریختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با طرح ریختن

طرح ریختن

طرح ریختن
کنایه از برای کاری برنامه ریزی کردن
چیزی را از روی نقشه ساختن، نقشۀ ساختن چیزی را کشیدن
طرح ریختن
فرهنگ فارسی عمید

طرح ریختن

طرح ریختن
نقشه کشیدن. پی ریزی کردن. پی افکندن. طرح ریزی نمودن
لغت نامه دهخدا

فرو ریختن

فرو ریختن
جدا شدن و به پایین ریختن، جاری شدن، چیزی را به پایین ریختن
کنایه از نابود شدن، از بین رفتن
کنایه از خراب کردن، انداختن
فرو ریختن
فرهنگ فارسی عمید