معنی طار - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با طار
طار
- طار
- کوهی است در بطن السلمی از سرزمین یمامه، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
طار
- طار
- نوعی از ماهی است که در خلیج فارس صید کنند و مأکول اللحم است
داریه زنگی، (دورویۀ زنگوله دار)
لغت نامه دهخدا
طار
- طار
- غُلام طارّ، کودک نوخط. (منتهی الارب). مرد سبلت دمیده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا