جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ضرورتاً

ضروریات

ضروریات
جمع ضروریه، آچاران بایستگان سنگول جمع ضروریه لوازم، دربایستها احتیاجات. یا ضروریاتست. قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری هستند و عبارتند از: اولیات محسوسات متواترات مجربات حدسیات فطریات، امور ششگانه نزد اطبا که عبارتند از: هوا خواب بیداری ماکولات و مشروبات
فرهنگ لغت هوشیار

ضروریات

ضروریات
جَمعِ واژۀ ضروریه. دربایستها.
- ضروریات سته، قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات، محسوسات، متواترات، مجربات، حدسیات و فطریات. و ضروریات سته نزد اطبا، عبارت است از هوا و ماء و نوم و یقظه و مأکولات و مشروبات. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا

ضرورات

ضرورات
ضرورت، چیزی که به آن احتیاج داشته باشند، نیاز، حاجت
ضرورات
فرهنگ فارسی عمید

ضرورات

ضرورات
نیاز حاجت آنچه که بدان محتاج باشند، اجبار الزام ناگزیری، امتناع انفکاک چیزیست از چیزی دیگر بر حسب حکم عقلی. بالجمله چون گویند نسبت حیوانیت بانسان ضروری است مراد این است که عقل حکم می کند که انفکاک حیوانیت از انسان محال است، هر گاه مقدمات برهان علمی یقینی بود و دایم باشد و متغیر نشود باید که ضروری باشد، ضرورت انواع دارد بداهت، آن چه که ما لابد انسان است در بقا، حقوق نفس. یا ضرورت شعری. عبارتست از مراعات وزن شعر که بر حسب ضرورت شاعر را باموری وا دارد که اجرای آن امور در نثر جایز نیست ولی در شعر رواست
فرهنگ لغت هوشیار

صورتاً

صورتاً
از جهت صورت. از لحاظ صورت. مقابل معناً. رجوع به صورت و صورهً شود
لغت نامه دهخدا

ضرورت

ضرورت
چیزی که به آن احتیاج داشته باشند، نیاز، حاجت
به ضرورت: به ناچار، از روی ناچاری، ناگزیر
ضرورت
فرهنگ فارسی عمید