جدول جو
جدول جو

معنی صورت برداشتن

صورت برداشتن((~. بَ تَ))
نسخه برداری کردن
تصویری از صورت برداشتن
تصویر صورت برداشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صورت برداشتن

صورت برداشتن

صورت برداشتن
لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن
نقاشی کردن
صورت برداشتن
فرهنگ فارسی عمید

صورت برداشتن

صورت برداشتن
سیاهه برداری پیکر برداری تصویر صورتی را برداشتن، استنساخ کردن از نوشته ای، عکس گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

صورت برداشتن

صورت برداشتن
طرح برداشتن. (آنندراج). تصویر برداشتن. عکس گرفتن:
قضا ز پایۀ قدر تو صورتی برداشت
زمانه نام نهادش سپهر کیوانی.
حاج محمدخان قدسی (از آنندراج).
، سیاهه کردن اسباب و اثاثه را. ثبت کردن اثاثه و دیگر چیزی را در کاغذی
لغت نامه دهخدا

دور برداشتن

دور برداشتن
به دور در آمدن. حرکت دورانی پیدا کردن همچنانکه چرخی به پیروی از محرکی، مسلسل حرف زدن. پیاپی کار کردن. گرم شدن (در حرف یا کار) و بی اختیار در امری غلو و مبالغه کردن و مطلبی را کش دادن. (فرهنگ لغات عامیانه) : امروز چرا دور برداشته ای، اینهمه حرف می زنی. چرا دور برداشته ای اینقدر دنبال مال دنیا می گردی. (فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا