صلاح دید. صَلاح و تجویز. (غیاث اللغات) (آنندراج). صواب اندیشیدن. مصلحت دیدن.تصویب. صواب شمردن. استصواب رأی. اعتقاد: آغازید آب عبدالجبار را خیرخیر ریختن و به چشم سبکی در او نگریستن و بر صوابدیدهای وی اعتراض کردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410). به صوابدید عبیداﷲ بن زیاد او را (مروان بن حکم را) بیعت کردند پس از مرگ معاویه ابن یزید. (مجمل التواریخ و القصص). شاه بی دستوری و صوابدید از وی (ارسطو) هیچ کار نکردی. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). هولاگو فرمود: مصلحت آن به ارغون مفوض است و به صوابدید اوی. (جهانگشای جوینی)
مصلحت دیدن. صَلاح دیدن. درست دانستن. استوار دانستن. تصویب کردن: آخر گفتند طغرل را که مهتر ما توئی بر هرچه تو صواب دیدی، ما کار میکنیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632). شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب کرد صراحی طلب، دید صبوحی صواب. خاقانی. دیدن مصطفی است حجت مه کاین دلیل صواب دیدستند. خاقانی. و بعد از آن خواست که بهرام چوبین در بلاد ترک رود و بهرام صواب نمی دید. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 99). برزویه گفت:اگر رأی ملک صواب بیند، بزرجمهر را فرمان دهد... (کلیله و دمنه). خردمند مباشرت خطرهای بزرگ به اختیارصواب نبیند. (کلیله و دمنه). عاقل در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند. (کلیله و دمنه). ماهرویا روی خوب از من متاب بیخطا کشتن چه می بینی صواب ؟ سعدی