جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صلب

صلب

صلب
مصلوب کردن، به دار آویختن، به دار زدن، کسی را بر دار کشیدن، درآوردن چربی و مغز استخوان، بریان کردن گوشت
صلب
فرهنگ فارسی عمید

صلب

صلب
شدید، قوی، سخت، درشت، استخوان پشت، تیرۀ پشت، کمر، کنایه از نسل و اولاد
صلب
فرهنگ فارسی عمید

صلب

صلب
جَمعِ واژۀ صَلیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صلیب شود
لغت نامه دهخدا

صلب

صلب
جوهری آرد که آن موضعی است به صَمّان. (معجم البلدان)
کوهی است بنی مره بن عباس را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

صلب

صلب
چربش استخوان و فی الحدیث: لما قدم مکه اتاه اصحاب الصلب، ای الذین یجمعون العظام و یستخرجون ودکها و یأتدمون به، استخوان پشت. (منتهی الارب). مازوی پشت. (مهذب الاسماء). عظم من لدن الکاهل الی العجب. (قاموس) ، زمین درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا