جدول جو
جدول جو

معنی صلایه کردن

صلایه کردن
دارو یا هر چیز دیگر را بر روی سنگ یا در هاون کوبیدن
تصویری از صلایه کردن
تصویر صلایه کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صلایه کردن

صلایه کردن

صلایه کردن
ساییدن دارو یا چیز دیگر بر روی سنگ یا در هاون
صلایه کردن
فرهنگ فارسی عمید

صلایه کردن

صلایه کردن
بمالیدن در هاون و جز آن. رجوع به صلایه شود
لغت نامه دهخدا

طلایه کردن

طلایه کردن
پیشقراولی کردن:
طلایه بر سپه روز کرد لشکر شب
ز راست فرقد و شِعری ̍ ز چپ سهیل یمن.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

کلافه کردن

کلافه کردن
کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
کلافه کردن
فرهنگ فارسی عمید

علاوه کردن

علاوه کردن
افزودن افزودن اضافه کردن، جمع کردن، جمع کردن، افزودن
علاوه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

علانیه کردن

علانیه کردن
آشکار کردن آشکار کردن ظاهر نمودن کاری را بر ملا کردن
علانیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار