معنی صلایه کردن صلایه کردن دارو یا هر چیز دیگر را بر روی سنگ یا در هاون کوبیدن تصویر صلایه کردن فرهنگ فارسی معین
طلایه کردن طلایه کردن پیشقراولی کردن: طلایه بر سپه روز کرد لشکر شب ز راست فرقد و شِعری ̍ ز چپ سهیل یمن. مسعودسعد لغت نامه دهخدا
کلافه کردن کلافه کردن کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن فرهنگ فارسی عمید