جدول جو
جدول جو

معنی صفرا شکستن

صفرا شکستن((~. ش کَ تَ))
زایل شدن صفرا، کنایه از غذای کمی که پیش از غذا خورند
تصویری از صفرا شکستن
تصویر صفرا شکستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صفرا شکستن

صفرا شکستن

صفرا شکستن
تلخی بردن از دهان، کاهیدن تلخه زایل شدن صفرا کم شدن زرداب، اندک مایه طعام خوردن تا طعامی دیگر رسد نهاری
فرهنگ لغت هوشیار

صفرا شکستن

صفرا شکستن
اندک مایه طعام خوردن تا طعامی دیگر رسد. نَهاری. رجوع به لغت فرس اسدی و لغت نامۀ حاضر ذیل لغت نهاری شود. صبحانه یا زیر قلیانی خوردن، رفتن صفرا. زائل شدن صفرا:
تا به کی سودا پزد تا چند خون دل خورد
تلخ کامی کو به یک لیموش صفرا بشکند.
باقرکاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

وفا شکستن

وفا شکستن
نقض عهد کردن. پیمان شکستن:
چو گویی به سوگند پیمان کنم
که هرگز وفای تو را نشکنم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

صف شکستن

صف شکستن
پراکنده کردن صف. منهزم کردن صفوف دشمنان. درهم شکستن صف:
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آنکه خود را بشکند.
مولوی.
رجوع به صف و صف شکن شود
لغت نامه دهخدا