جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صفاصف

صفاصف

صفاصف
جَمعِ واژۀ صَفْصَف. (معجم البلدان). رجوع به صفصف شود
لغت نامه دهخدا

صفاصف

صفاصف
صفهای پشت هم. صفها بدنبال هم. صف در صف. رجوع به صف و صف اندر صف شود
لغت نامه دهخدا

صفصاف

صفصاف
درخت بید ترنگوت، بید، گونه ای بید که آن را بید مشک گویند. یا صفصاف بیض. سپیدار، گونه ای بید که آنرا بید سفید گویند. یا صفصاف رومی. گونه ای بید که آن را بید مجنون خوانند و ساقه های جوانش رو به زمین رشد کند. یا صفصاف صغیر. گونه ای بید که آن را بید علفی یا بید پا کوتاه می نامند. یا صفصاف مشقق. گونه ای بید که آن را بید خشتی نیز نامند (در تداول اهالی شهسوار آن را فوکا و در مازندران آن را فک و در گیلان آن را ویدار نامند
فرهنگ لغت هوشیار

صفصاف

صفصاف
درخت بید. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). بید سپید. (مهذب الاسماء). خِلاف. (بحر الجواهر) (تذکرۀ ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا

صفصاف

صفصاف
شهری است از ثغور مصیصه. سیف الدوله بن حمدان به سال 339 در آنجا غزوی کرد. (معجم البلدان). در مجمل التواریخ و القصص آرد: هارون این شهر راویران کرد و مروان حفصه در جملۀ قصیده ای گفته ست:
ان امیرالمؤمنین المصطفی
قدترک الصفصاف قاعاً صفصفا.
(مجمل التواریخ والقصص ص 344)
لغت نامه دهخدا