صفا داشتن صفا داشتن مهربانی داشتن. اخلاص داشتن. صمیمی بودن: چرا با دل من صفایی ندارد اگر درد امشب بلایی ندارد. صائب (از آنندراج). ، جلا داشتن. شفاف بودن. روشنی داشتن: شوم گر خاک ره درگرد من رو می توان دیدن ز بس آب و گلم بر یاد رخساری صفا دارد. ملاقاسم معتمدی (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
وفا داشتن وفا داشتن حفظ وفاکردن. صادق و صمیم بودن در دوستی یا زناشوئی یا خدمت به مردم. صاحب وفا بودن. وفادار بودن: بدارم وفای تو تا زنده ام روان را به مهر تو آگنده ام. فردوسی لغت نامه دهخدا
روا داشتن روا داشتن جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن فرهنگ لغت هوشیار