جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صف آوار

صف آوار

صف آوار
جنگی. صف شکن. مبارز:
بدانگه که سالش ده و چار شد
سوار و دلیر و صف آوار شد.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا

صدف وار

صدف وار
مانند صدف، همچون صدف، برای مِثال صدف وار باید زبان درکشیدن / که وقتی که حاجت بُوَد و دُر چکانی (سعدی۲ - ۵۹۱)
صدف وار
فرهنگ فارسی عمید

صرف خوار

صرف خوار
بهره خوار. سودخوار. آنکه صرف پول گیرد:
همه صرف خواران صرف منند
قباله نویسان حرف منند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صدف وار

صدف وار
بکردار صدف. بمانند صدف:
شود پلنگ کشف وار در میان حجر
رود نهنگ صدف وار در نشیب میاه.
عبدالواسع جبلی.
او در آورده در شکنج کلاه
من صدف وار مانده در بن چاه.
نظامی.
زمین در مشک پیمودن بخروار
هوا در غالیه سودن صدف وار.
نظامی.
سعدی دل روشنت صدف وار
هر قطره که خورد گوهر آورد.
سعدی.
صدف وار باید زبان درکشیدن
که وقتی که حاجت بود درچکانی.
سعدی.
صدف وار گوهرشناسان راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز.
(بوستان).
رجوع به صدف سان و صدف گون و صدف وش شود
لغت نامه دهخدا

صف آرای

صف آرای
صف آراینده. مرتب کننده صف. آرایندۀ صف. آنکه در شجاعت زیب و زیور صف باشد: به تیر قهر یلان صف آرای و گرز گران سنگ گردان قلعه گشای... (حبیب السیر جزء سیم از ج سوم ص 123)
لغت نامه دهخدا