جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صعلوک

صعلوک

صعلوک
درویش بی برگ مستمند، دزد تازی رهزن تازی درویش، دزد، جمع صعالک صعالیک
فرهنگ لغت هوشیار

صعلوک

صعلوک
درویش. ج، صعالیک. (منتهی الارب). فقیر و درویش. (غیاث اللغات). درویش. (مهذب الاسماء) : ولا لی اَخ یحکم بین الغنی و الصعلوک. (سندبادنامۀ عربی). و اشترک فیها الغنی و الصعلوک. (رحلۀ ابن جبیر) ، دزد. (مهذب الاسماء). صعالیک العرب، ذؤبانها. (منتهی الارب) : در آن رباط صعلوکی متوطن بود چون آن عدت و اهبت و مال و منال بدید طمع بربست... (سندبادنامه ص 218) ، جوانمرد عیار. شجاع. جنگاور:
نشود مرد پردل و صعلوک
پیش مامان و بادریسه و دوک.
سنائی.
از جملۀ شاگردان احمد خربنده که صعلوک و عیار خراسان بوده است. (تاریخ سلاجقۀ کرمان)
لغت نامه دهخدا

صعلوک

صعلوک
دز صعلوک، قلعه ای است بر جانب شمال اسفراین. (نزهه القلوب ص 149، 390)
لغت نامه دهخدا

صعلوک

صعلوک
وی از جانب احمد بن اسماعیل والی طبرستان بود، چون حسین بن علی الاطروش خروج کرد صعلوک بگریخت و خبر خروج او به احمد داد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 356). مؤلف زین الاخبار این مرد را ابوالعباس صعلوک ثبت کرده است. (ص 17 همان کتاب). و رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 379 شود
ملک بهاءالدین. وی یکی از ملوک خراسان است که ایلی مغول پذیرفته بود و جنتمور او را بخدمت اگتای قاآن فرستاد. (تاریخ مغول ص 166). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص 222 شود
لغت نامه دهخدا

صلوک

صلوک
گنده و بدبوی شدن گوشت. (منتهی الارب). دم گرفتن گوشت پخته یا خام. (تاج المصادر بیهقی). دم گرفتن گوشت. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا