جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صرح

صرح

صرح
کوشک، کاخ بلند، آشکار کردن، ساختمانی است مر بخت النصر را نزدیک بابل، خانه آراسته ناب نیامیخته، گزیده، پاک نژاد: مرد کوشک قصر بلند کاخ. یا صرح ممرد. قصر رخشان و ساده و هموار، فلک
فرهنگ لغت هوشیار

صرح

صرح
صرحا.نام کاخی است افسانه ای که برخی بنای آن را به بخت نصر و برخی به فرعون و برخی به کیکاوس نسبت داده اند. در قرآن آمده است: فأوقد لی یا هامان علی الطین فاجعل لی صرحاً لعلی اطلع الی اله موسی. (قرآن 38/28). و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحاً لعلی ابلغ الاسباب. اسباب السماوات فاطلع الی اله موسی. (قرآن 36/40-37). صاحب مجمل التواریخ مؤلف در قرن ششم گوید: و کیکاوس در بابل بنای بلند بهوا برشده ای برآورد و چنین گویند که آن را عقرقوب خوانند، اثر آن را بعضی تل نمرود گویند و عوام تل قرقوب خوانند و من آن دیده ام، و بهری صرح خوانند معرب کرده از زبان نبط عراق که کوشک را صرحا خوانند. (مجمل التواریخ والقصص چ بهار ص 47). نام کاخ بخت نصر که نزدیک بابل باشد. بنائی است مر بخت نصر را نزدیک بابل. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). خواندمیر گوید: و بنای صرح هم در آن ایام (در روزگار موسی و فرعون) بوقوع پیوسته، و کیفیت این قضیه چنان بود که فرعون بر زبان آورد که من میخواهم به آسمان بروم و از خدای موسی خبری یابم و این اندیشه در خاطر نامبارکش قرار گرفته هامان به اشارت آن بی سر و سامان به بنای عمارتی در غایت رفعت مشغول گشت و خشت پخته اختراع نموده، بعد از اتمام آن موضع که بقول صاحب جعفری هزار و دویست ارش ارتفاع داشت، فرعون بر آنجا صعود نمود آسمان را همچنان دید که از روی زمین ملاحظه کرده بود لاجرم خائب و خاسر بپایان (کذا) آمد و همان لحظه صرح بجهت رسیدن پر جبریل قطعه قطعه گشته هر پاره بجائی افتاد و هر استاد و مزدور که در آن بنا کار کرده بود روی به بئس المهاد نهاد. (حبیب السیر چ 1 تهران جزء 1 ج 1 ص 33 و چ خیام ج 1 ص 89). قیل لها ادخلی الصرح فلما رأته حسبته لجه و کشفت عن ساقیها قال انه صرح ممرد من قواریر. (قرآن 44/27). سلیمان بفرمود مر دیوان را تا یکی صرحی کردند و معنی صرح بنا باشد، بفرمود تا پیش وی اندر وپیش کوی وی اندر جای کردند. (ترجمه بلعمی طبری)
لغت نامه دهخدا

ارح

ارح
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
ارح
فرهنگ لغت هوشیار