جدول جو
جدول جو

معنی صبوحی کردن

صبوحی کردن((~. کَ دَ))
صبوحی نوشیدن
تصویری از صبوحی کردن
تصویر صبوحی کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صبوحی کردن

صبوحی کردن

صبوحی کردن
شراب نوشیدن در بامداد ویا شراب نوشیدن از بامداد تا گاه خفتن:
اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن
کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد.
منوچهری.
شب که صبوحی نه بهنگام کرد
خون زیادش سیه اندام کرد.
نظامی.
نشست آن شب بنوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زنده داران.
نظامی.
بیا ساقی آن راحت انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صبوری کردن

صبوری کردن
شکیبائی ورزیدن. صبر کردن:
گفتم تو چه دانی که شب تیره چه زاید
بشکیب و صبوری کن تا شب بنهد بار.
فرخی.
زبان گر بگرمی صبوری کند
ز دوری کن خویش دوری کند.
نظامی.
همی گفتش صبوری کن که آخر
بکام دل رسد یک روز صابر.
(ویس و رامین).
صبوری کرد با غمهای دوری
هم آخر شادمان شد زآن صبوری.
نظامی.
یک امشب را صبوری کرد باید
شب آبستن بود تا خود چه زاید.
نظامی.
صبوری کرد روزی چند در کار
نمود آنگه که خواهم گشت بیمار.
نظامی.
گویند بدوری بکن از یار صبوری
در مهر تفاوت نکند بعد مسافت.
سعدی.
بیچاره صبوری چکند گر نکند
خرسندی عاشقان ضروری باشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

صبوح کردن

صبوح کردن
پگه نوشیدن غاره نوشیدن شراب نوشیدن به وقت صبح
صبوح کردن
فرهنگ لغت هوشیار

صبوح کردن

صبوح کردن
خوردن شراب در بامدادان: و دستوری داریم فردا صبوح باید کرد که بامداد باغ خوشتر باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 347). حصیری باپسرش بوالقاسم بباغ رفته بودند... و آنگاه صبوح کرده و صبوح ناپسند است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 157).
صبوحی که بر آب کوثر کنیم
حلالست اگر تا بمحشر کنیم.
نظامی.
و رجوع به صبوح شود
لغت نامه دهخدا

صبوحی دادن

صبوحی دادن
تصبیح. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). نوشانیدن صبوح
لغت نامه دهخدا